شیروان مد خاطرات خاطرات خنده دار خاطرات خنده دار ارسالی دفتر خاطرات دختر خاطرات خاطرات خنده دار 2014 جوک جوک های خفن جوک های خنده دار جک خاطرات خنده دار...آذر92 خاطره خنده خنده دار ترین خاطرات
کیا دوقلوهای افسانه ای را یادشون می یاد جولی و جولز که با گرفتن دست
همدیگه قدرت زیادی پیدا می کردن…..یادش به خیر من خواهرم توی کوچه دستای
هم رو می گرفتیم و تمر کز می کردیم بعد فکر می کردیم قدرتمون زیاد شده
می افتادیم دنبال بچه های توی کوچه تا می خوردن می زدیمشون.
**************************************
درس” اکرم سه روز بیمار بود” را کلاس اول کیا یادشونه که مادرش به مدیر مدرسه نامه می نویسه.
چقدر به اکرم حسودی می کردیم که سه روز مدرسه نرفته
**************************************
یکی از پر کار برد ترین وسایل دوران بچگی ما لوله خودکار بود آی با لوله خودکار بیک چه کا رایی که نمی کردیم.
- ارسال ماش با فوت به پشت گردن دوستامون توی کلاس
-درست کردن حباب با آب و مایع ظرفشویی و لوله خودکار
-شیشه گری با لوله خودکار( لوله خودکار روی آتیش می گر فتیم و بعد تهش و به هم می چسبوندیم و تو ش فوت می کردیم باد می کرد)
- درست کردن انواع کاردستی
-بعضی وقتها هم نقش نی نوشیدنی را بازی می کرد
**************************************
سر کلاس بحث امتحان میان ترم افتاد…
ما گفتیم:اقا امتحان رو شما طرح کردید؟
معلم:نه من طرح نکردم!!!
-پس آقای……(اون یکی دبیره)طرح کرده؟
-نه باهم طرح کردم…
-یعنی چجوری؟یه سوال شما طرح کردید یه سوال اون؟؟؟
-نخیر…من طرح کردم اون نگاه کرد!!!
کلاس منفجر شد نیمکت ها همش جوییده شد…
**************************************
یکی از ۲ راهی های زندگی وقتیه که نمی دونی در شیشه ای مقابلتون رو باید «بکشید» یا «فشار دهید»! من تو موقعیتش قرارگرفتم میگما.
**************************************
خاطرات خوب
یاد اون روزایی بخیر که تنها دلواپسیمون لو رفتن جای اشغال شکلاتایی بود که یواشکی خورده بودیمو قایم کرده بودیم . . .
**************************************
یه روز تو محوطه دانشگاه دیدم بچه ها جمع شدن،باخودم گفتم برم یه حرفی بزنم بخندیم دور همی،
رفتم جلو یه بنده خدایی عینک جیوه ای زده بود به چشماش بهش گفتم چقدر شبیه خرمگس شدی!
بچه هاداشتن درو دیوار وگازمیزدن که طرف خیلی عصبانی برگشت سمت من و عینکشو برداشت;
یاااا خداااا…
استااادد،شمایید:(
بدبخت شدم،آخه این شانس من دارم؟
حالاچطوری درسشو پاس کنم؟
**************************************
چند وقت پیش تو مترو واستاده بودم، تو اون شلوغی یهو حس کردم
یه نیروی عجیبی داره منو با خودش به سمت در میکشه
هر چی به دور و برم نگاه کردم دیدم نه،کسی منو هول نمیده
پیش خودم گفتم خووودایا، اینجا چه خبره؟
ینی من دارم به کجا میرم؟!عایا این بخشی از تقدیر من است؟؟!!
بعد که یکم بیشتر دقت کردم
دیدم سگک کمربند یه یارویی گیر کرده بوده به جیب شلوارم!!!
اصن من دیگه حرفی ندارم!!!!!
**************************************
پراید از روم رد شه اگه دروغ بگم ( پراید هم خودش افتخاره :دی )
یکی از فامیلامون رفته بود آزمون استخدامی بده . سوال داده بودن یک جانور تک سلولی نام ببرید اونم با افتخار نوشته بود دایناسور O_o
من
وزیر کار
طراح سوال کنکور O_o
**************************************
میخواستم برای اولین بار با یکی از دخترای کلاسمون صحبت کنم روی صندلی نشسته بودم که وارد شد منم صداش زدم(دستو پام داشت میلرزید چشمام اشک زده بود قلبم داشت از کلم میزد بیرون)اونم وایساد منم میخواستم بلند شم برم جلو پام به صندلی گیر کرد یه عان دیدم وسط زمین و هوا افقی شدم بعد محکم خوردم به صندلیای ردیف جلو آقا دهنم پر خون شد کل کلاس داشت هلیکوپتری می زد
**************************************
وسط مجلس ختم یکی از اشنایان بودم حوصلم سر رفته بود باگوشیم (جی ال ایکیس راحت تو جیب جا میشه و سیم کارت همراه اول اینتر نت بسیار پر سرعت)داشتم تو۴jok میچرخیدم یه مطلب فوق العاده خنده دار خوندم نتونستم جلو خندمو بگیرم بعد به سرعت نور خندمو به گریه تبدیل کردم بابام که کنار بود از تعجب چشماش ۴ تا شده بود بعد همه یهو ساکت شدن منو نگاه میکردن تازه یکی اومد بهم آب قند هم داد. یعنی عجیب خلایقی هسیم ها…………………….